(( بسم رب الشهداء و الصدیقین ))
روزهای اول فتح مریوان بود .
همراه حاج احمد سوار بر یک جیپ ، مشغول پاکسازی شهر بودیم .
همان طور که در خیابان های مریوان می گشتیم ،
ناگهان یک نفر سبیل کلفت قلچماق ملبس به لباس کردی که فانسقه هم بسته بود را دیدیم .
حاج احمد گفت :
بزنید کنار ببینم این چه کاره اس ، زدم روی ترمز ، حاج احمد پیاده شد و رفت به سمت او .
جالب اینکه حاج احمد با آن قد بلندش جلوی آن مرد سبیل کلفت ، ریز به نظر می آمد .
بلافاصله خیلی محکم از او پرسید : ببینم ، تو کی هستی ؟ چه کاره ای ؟!
او نگاهی به قد و بالای حاج احمد انداخت و همانطور که گوشه سبیلش را می چرخاند گفت :
ما کومله هستیم !
چشمتان روز بد نبیند ،
حاج احمد چنان گذاشت زیر گوش طرف که او با آن هیکل و دبدبه ، نقش زمین شد .
حاج احمد همانطور که مثل شیر بالای سر او بود ، گفت :
بچه ها ، بیایید اینو بیاندازید عقب ماشین ببینم .
نسناس میگه من کومله ام !
ما توی این شهر فقط یه طایف داریم (( جمهوری اسلامی )) والسلام !
شهید حاج احمد متوسلیان