(( بسم رب الشهداء و الصدیقین ))
وقتی که در سرگذشت حاج احمد خواندم که:
همرزمانش او را به زور به بیمارستان صحرایی میبرند
تا ترکش بزرگی را از پایش بیرون بیاورند
و حاج احمد همه آنها را تهدید میکند که
نگویید او فرمانده است
و چون یک بسیجی ساده او را به اتاق عمل میبرند
و به خاطر اینکه وقتی بیهوش شود، هنگام به هوش آمدن ممکن است اسرار نظام را لو دهد،
هرگز راضی به بیهوشی نمیشود
و درد جراحی و پاره شدن ران را بدون بیهوشی تحمل میکند؛
نه تنها به این نکته رسیدم که حاج احمد هرگز زیر شکنجههای قرون وسطایی در زندانها سخنی بر زبان نیاورده است،
بلکه تفاوت او با برخی دیگر آشکار میشود.
او زنده است که برای حفظ اسرار نظام و دفاع مقدس درد را تا مغز استخوان تحمل میکند،
نه آنانی که اسرار نظام و جنگ را قربانی حفظ موقعیت خود میکنند